سلام سلام سلام
سرم حسابی شلوغه خیلی دیر دیر میتونم بیام.
این روزا کتاب شعر زیاد میخونم.بفرمایید شام نیگا میکنم با fasion tv البته ما که ماهواره نداریم ....
بیست و هشتم تولد مادر(a )بود.نتونستم بهش تبریک بگم آخه گوشیشو
مدرسه گرفته بود گوشیه مادره نه ها گوشیه (a).ولی به دوستش گفتم که بهش تبریک بگه
الان سرم خیلی درد میکنه نمیدونم به خاطر گشنگیمه یا خستگیم.آخه الان خونه ی الی
هستم.با مامانم رفت دندونپزشکی و منو با مهدی گذاشت خونه...غریبه نیست _بچه ی الیه.
تا رفت من همش تو نت بودم ولی نتونستم بیام تو .بسته بودنش دیگه.خلاصه منم شروع کردم به تر و تمیز کردن. عین چی فقط کار کردم
ولی واقعا حال داد.خونه شد عین دسته ی گل....چایی هم دم کردم که بیاد خستگی
در کنه.واسه مهدی آب پرتغال گرفتم خورد آخه سرما خوده بود ....
الی هنوز نیومده .حالا خوبه بیاد اصلا نفهمه....
ولی یهو زنگ در زده شد..منم سریع کامپیوترو خاموش کردم با همه ی چراغا و درو باز کردم بعدم
وانمود کردم که خواب بودم...یهو اومد گفت:ااااااااااااااااااااااااااااه واااااااااااای مرسی و بوسم کرد.واسم
ساعت صورتی خریده بودن با پول خودم البتته.خیلی خوشم نیومد آخه هر ساعتیو دستم نمیندازم
ولی بد نبود.خب دیگه بستونه..دلم براتون تنگ میشه.
خب عسکه ساعته رو میذاشتی
سلام چطوری ؟
خسته نباشی بابت این همه کاری که انجام دادی
ساعتتم مبارک
سلام عزیزم

ببخشید سر نزدم
یه مدت حوصله نتو نداشتم
ساعتتم مبارکه
بوس
منتظرم